شب شعر
انتخاب روزانه بهترین شعر
 
 

خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشمِ خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می‌کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به‌راحتی کسی از راه ناگهان برسد،

رها کنی برود از دلت جدا باشد
 به آن‌که دوست‌تَرَش داشته به آن برسد

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد

گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که... نه! نفرین نمی‌کنم... نکند
به او ـ که عاشق او بوده‌ام ـ زیان برسد

خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

نجمه زارع


ارسال شده در تاریخ : 31 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 16:31 :: توسط : غزل

به روز واقعه بردار ابروانت را
برای دلبری آماده کن کمانت را

نگاه من پی معماری نوین تنت
به کشف آمده تاریخ باستانت را

رسیده تا کمرت گیسوان و می ترسم
میان خرمن مو گم کنم میانت را

ندیده وصل طلب کردم! این زمان چه کنم؟
علی الخصوص که دیدم تن جوانت را

من از دهان تو در حیرتم که از تنگی
خدا چگونه میانش دمیده جانت را؟!

به یمن چشم تو شاعر شدن که آسان است
منم پیامبری راستین، زمانت را

دو آیه آینه بر من بخوان! که تذکره ها
رسانده اند به جبریل دودمانت را

گرفته ام به غزل پیشی از چکاوک ها
تو نیز در عوضش غنچه کن دهانت را!

 

علیرضا بدیع


ارسال شده در تاریخ : 30 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 16:29 :: توسط : غزل

چیست این آتش سوزنده كه در جان من است ؟
چیست این درد جگر سوز كه درمان من است ؟

از دل ای آفت جان صبر توقع داری
مگر این كافر دیوانه بفرمان من است

آنچه گفتند ز مجنون و پریشانی او
درغمت شمه ای ازحال پریشان من است

ماه را گفتم و خورشید وبخندید به ناز
كاین دو خود پرتوی از چاك گریبان من است

عالمی خوشتر از ان نیست كه من باشم و دوست
این بهشتی است كه درعالم امكان من است

آمد ورفت و دلم برد وكنون حاصل وصل
اشك گرمی است كه بنشسته بدامان من است

كاش بی روی تو یك لحظه نمی رفت زعمر
ورنه این وصل كه باز اول هجران من است

اندر این باغ بسی بلبل مست است عماد
داستانی است كه او عاشق دستان من است

عماد خراسانی


ارسال شده در تاریخ : 29 / 1 / 1390برچسب:, :: 3:28 :: توسط : غزل

گاهی پر از نیازم ، گاهی بت صبوری
گاهی خدای احساس ، گاهی به فكر دوری

روزی پرنده ای با حال و هوای پرواز
یك روز دلشكسته، دلگیر ِ روز آغاز

دلگرم ساز باران، گاهی گل بهارم
پاییز مبتلا را گاهی به سینه دارم

گاهی دلم هوای یك شعر و یك ترانه
روزی نگفتن از تو، زیباترین بهانه

گاهی در آسمانم صدها ستاره دارم
برخی شبان تاریك، تنها و بیقرارم

گاهی خدای عشقم از بس كه پُرامیدم
گاهی در آرزوی یك لحظه ی سپیدم

گاهی بهار احساس، سرزنده از نگاهی
گاهی اسیر تردید، همخانه ی سیاهی

گاهی رسیده بر من صدها گل بهانه
گاهی اسیر كینه از هرچه عاشقانه

گاهی به پای این دل تا انتها نشینم
گاهی غرور محضم، تشویش آتشینم

این روزگار صدرنگ، صدها ترانه دارد
گاهی هوای سازش، گاهی بهانه دارد

هر قصه ای سراسر درگیر تلخ و شیرین
از چشم من نبین تو، تقدیر گشته تعیین

 

نرگس عینی


ارسال شده در تاریخ : 28 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 16:21 :: توسط : غزل

هرگز گِرِهَت از غزلم واشدنی نیست
این غنچه پژمرده شكوفاشدنی نیست

شایدتوكه كوه روانی بتوانی
این بركه افسرده كه دریا شدنی نیست

هرماه كه می آیدازین خانه فراری ست
این خانه ویران شده زیبا شدنی نیست

افتاده به بن بستم و در پیش ندارم
راهی به جزآغوش تو اما شدنی نیست

عشق تو بزرگ است برای دل تنگم
اندوه تو در سینه من جا شدنی نیست

 

 ابوالفضل صمدی


ارسال شده در تاریخ : 27 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 4:21 :: توسط : غزل

این که دل‌تنگ توام اقرار می‌خواهد مگر؟
این که از من دل‌خوری انکار می‌خواهد مگر؟

وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده‌ی دیدار می‌خواهد مگر؟

عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می‌‌شویم
اشتباه ناگهان تکرار می‌خواهد مگر؟

من چرا رسوا شوم، یک شهر مشتاق تواند
لشکر عشاق، پرچم‌دار می‌خواهد مگر؟

با زبان بی‌زبانی بارها گفتی: برو!
من که دارم می‌روم! اصرار می‌خواهد مگر؟

روح سرگردان من هر جا بخواهد می‌رود
خانه‌ی دیوانگان دیوار می‌خواهد مگر؟

 

مهدی مظاهری


ارسال شده در تاریخ : 25 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 12:19 :: توسط : غزل

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها

تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها

غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها

نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها
 
هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها

می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...
بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...




مرحومه نجمه زارع


ارسال شده در تاریخ : 24 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 16:18 :: توسط : غزل

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی

حضور گاهگاهت بازی خورشید با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را
ز ناچاریست گر هم صحبت ما می شوی گاهی

دلت پاک است اما با تمام سادگیهایت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

تو را از سرخی سیب غزلهایم گریزی نیست
تو هم مانند حوا زود اغوا می شوی گاهی

 

مهدی عابدی


ارسال شده در تاریخ : 22 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 10:17 :: توسط : غزل

می خواستم که هدیه کنم آسمان به تو
افتاد  چشم آینه ها  ناگهان  به تو

تکثیر شد نگاهِ تو در بیکران و، من
دلبسته چون کبوتر بی آشیان به تو

شعری بخوان به لحن قشنگت، که می رسد
سرچشمه ی  بدیع و معانی بیان به تو

اردیبهشت می چکد از چشم ابری ام
باران به من شبیه و گل ِارغوان به تو

حافظ حراج  کرد  بخارا به خال ِ او
من می دهم تمامی ِ هندوستان به تو

 

علی سهامی


ارسال شده در تاریخ : 23 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 2:0 :: توسط : غزل

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفا
وانچه دیدم به مکافات جفا بود ، جفا

شربت من ز کف یار الم بود، الم
قسمت من ز در دوست بلا بود، بلا

سکه عشق زدن محض غلط بود ، غلط
عاشق ترک شدن عین خطا بود، خطا

یار خوبان ستم پیشه گران بود ، گران
کار عشاق جگر خسته دعا بود، دعا

همه شب حاصل احباب فغان بود، فغان
همه جا شاهد احوال خدا بود، خدا

اشک ما نسخهٔ صد رشته گهر بود، گهر
درد ما مایهٔ صد گونه دوا بود، دوا

نفس ما از مدد عشق قوی بود، قوی
سر ما در ره معشوق فدا بود، فدا

دعوی پیر خرابات به حق بود، به حق
عمل شیخ مناجات ریا بود، ریا

هر که جز مهر تو اندوخت هوس بود، هوس
آن که جز عشق تو ورزید هوا بود، هوا

هر ستم کز تو کشیدیم کرم بود،کرم
هر خطا کز تو به ما رفت عطا بود، عطا

زخم کاری زفراق تو به جان بود، به جان
جان سپاری به وصال تو به جا بود، بجا

در همه عمر فروغی به طلب بود، طلب
در همه حال وجودش به رجا بود، رجا


فروغی بسطامی


ارسال شده در تاریخ : 22 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 8:58 :: توسط : غزل

تو را گم میکنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خواب ها را با تو زیبا میکنم هر شب

تبی این کاه را چون کوه سنگین میکند، آنگاه
چه آتش ها که در این کوه برپا میکنم هر شب

تماشاییست پیچ و تاب آتش، آه خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا میکنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی جانا
چگونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده راازبیکسی،هامیکنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم در روزن مهتاب
حضورم را زچشم شهر حاشامیکنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در گوشه ای تنها
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی!
که من این واژه را تا صبح معنامیکنم هر شب

 

محمد علی بهمنی


ارسال شده در تاریخ : 22 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 14:56 :: توسط : غزل

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموش ام کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم


علیرضا بدیع


ارسال شده در تاریخ : 21 / 1 / 1390برچسب:, :: 8:55 :: توسط : غزل

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پرکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
 
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
 
از پیش و پس قافله ی عمر میدنیش
گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت
 
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
 
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
 
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
 
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت

 

هوشنگ ابتهاج


ارسال شده در تاریخ : 20 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 7:54 :: توسط : غزل

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این کلبه ویرانه ندارد

دل را بکف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

دربزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد

گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

ای آه مکش زحمت بیهوده که تاثیر
راهی بحریم دل جانانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد


حسین پژمان بختیاری


ارسال شده در تاریخ : 19 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 5:53 :: توسط : غزل

سکوت، حرف دلت نیست، خاطرت باشد
چرا ضمیر تو برعکس ظاهرت باشد؟

بگوبگو که بدانم چه بر تو می‌گذرد
مخواه چشم من این‌گونه ناظرت باشد

خموش هرچه بمانی لبت گمان نکنم
به چیره‌دستی چشمان ماهرت باشد

چگونه مدّعی مرگ نفرتی ، وقتی
گواه من نگه حیّ و حاظرت باشد؟

پرنده‌ای که به بام تو انس دارد و بس
روا مدار که مرغ مهاجرت باشد

تو کعبه‌ای ، حجرالاسود است قلب تو ، آه
دگر چه جای تمنای زائرت باشد؟

وفا به عشق قدیمت دلیل شد که دلم
هنوز هم که هنوز است، شاعرت باشد

 

حمیدرضا حامدی


ارسال شده در تاریخ : 18 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 6:51 :: توسط : غزل


یک آینه هم تشنه ی خندیدن من نیست
وقتی که کسی منتظر دیدن من نیست

بیگانگی از پرده ی این پنجره پر زد
اما خبری در پس پاییدن من نیست

انگار نه انگار خدا آدممان کرد
در یک نفر اندیشه پرسیدن من نیست 

من غنچه ترین حادثه ی کوچه دردم
افسوس کسی در هوس چیدن من نیست

 هی موجیِ امواج گل واشده ی عشق
چشمی به تماشای پلاسیدن من نیست

بگذار که زنجیر کند شب نفسم را
وقتی نفسی غیرت شوریدن من نیست

آی ، ای دل مجنون شده ام! عابر پاییز!
چیزی به زمستان و به خشکیدن من نیست

 

فرهاد صفریان


ارسال شده در تاریخ : 17 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 2:50 :: توسط : غزل

آهوان را هر نفس از تیر ها فریادهاست
لیک صحرا پر زِ بانگ خنده صیادهاست

گل به غارت رفت و چشم باغبان در خون نشست
بس که از جور خزان بر باغها بیداد هاست

غنچه ها بر باد رفت و نغمه ها خاموش شد
هر پر بلبل که بینی نقشی از آن یاد هاست

باغبان از داغ گل در خاک شد اما هنوز
های های زاریش در هوی هوی بادهاست

گونه ام گلرنگ و چشمم پرده پرده غرق اشک
لب فرو بستم ولی در سینه ام فریادهاست !!!


مهدی سهیلی


ارسال شده در تاریخ : 14 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 15:47 :: توسط : غزل

 

هر چه زیبایی و خوبی كه دلم تشنه اوست

 

مثل گل, صحبت دوست

 

مثل پرواز, كبوتر

 

می و موسیقی و مهتاب و كتاب

 

كوه, دریا, جنگل, یاس, سحر

 

این همه یك سو, یك سوی دگر

 

چهره همچو گل تازه تو!

 

دوست دارم همه عالم را لیك

 

هیچ كس را نه به اندازه تو!

 

 

فریدون مشیری

 


ارسال شده در تاریخ : 12 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 1:30 :: توسط : غزل

كاش سری داشتم افسانه‌ای
هم سفری داشتم افسانه‌ای

كاش كه در لحظه بیچارگی
چاره‌گری داشتم افسانه‌ای

كاش به جای پدر خاكی‌ام
ناپدری داشتم افسانه‌ای

عشق سرسفره من می‌نشست
ماحضری داشتم افسانه‌ای

یا كه ستم ریشه در اینجا نداشت
یا تبری داشتم افسانه‌ای

كاش زمانی كه دلم می‌گرفت
از تو پری داشتم افسانه‌ای


محمد سلمانی


ارسال شده در تاریخ : 12 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 18:14 :: توسط : غزل

انكحتُ… عشق را و تمام بهار را
« زوجتُ…» سیب را و درخت انار را !

« متعتُ…» خوشه خوشه رطبهای تازه را
گیلاس های آتشی آبدار را

« هذا موكلی …» : غزلم دف گرفت ، گفت
تو هم گرفته ای به وكالت سه تار را

« یك جلد …» آیه آیه قرآن ! تو سوره ای
چشمت «قیامت» است ! بخوان «انفطار» را

« یك آینه …» به گردن من هست …دست توست
دستی كه پاك می كند از آن غبار را

« یك جفت شمعدان …»؟! نه عزیزم ! دو چشم توست
كه بر دریده پرده شبهای تار را

مهریه تو چشمه و باران و رودسار
بر من بریز زمزمه آبشار را

« ده شرطِ ضمنِ … ‌» ده ؟! …نه ! بگویید صد هزار
با بوسه مُهر می كنم آن صدهزار را

لیلی تویی كه قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانه وار را

این بار من به بوسه ات افطار می کنم
خانم ! شكسته ای عطش روزه دار را



سیامک بهرام پرور


ارسال شده در تاریخ : 11 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 15:28 :: توسط : غزل

خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!

سخت است این‌که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته‌ام سرِ خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله‌های دلم درد می‌کشند
باید دوباره زاده شوم  عاری از گناه

 

نجمه زارع


ارسال شده در تاریخ : 8 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 15:21 :: توسط : غزل

اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گر چه تو با خنده هم غم انگیزی

خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
چو برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی

درخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی

تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی

خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
و گرنه از دگران کم نداشتی چیزی

فاضل نظری


ارسال شده در تاریخ : 7 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 3:20 :: توسط : غزل

تنها دل تو نیست كه چون ما شكسته است
این كاسه كوزه بر سر دنیا شكسته است

از من یكی مپرس كجای دلم شكست
یك جا دو جا كه نیست ز صد جا شكسته است

از بس كه ذره ذره دلم را شكسته اند
حسرت برم به آن كه به یك جا شكسته است

هر گز كسی، به بی كسی ما نمی رسد
ما را كسی كه داده تسلا شكسته است

دیگر چگونه با دل خود, درد دل كنم
ظالم تمام آیینه ها را شكسته است

غم ها چه بی دریغ فراموش می شوند
گویی تمام دست و قلم ها شكسته است

با این همه شكست, جسورانه مانده ایم
جسر گریز پشت سر ما شكسته است

ما یوسفیم عشق به ما فخر می كند
ز اعراض ما غرور زلیخا شكسته است

"قصری" برادران ز غم هم چه غافلند
یعقوب پیر عشق چه تنها شكسته است.


كیومرث عباسی قصری


ارسال شده در تاریخ : 6 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 10:17 :: توسط : غزل

به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد

انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد

آه یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


فاضل نظری


ارسال شده در تاریخ : 6 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 15:16 :: توسط : غزل

ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یكدله كردن، تو به نیرنگ

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نكوبم سرِ سودازده بر سنگ

با من سرِ پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

یك روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اكنون تو ز من دلزده‌ای! من ز تو دلتنگ

فاضل نظری


ارسال شده در تاریخ : 4 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 15:15 :: توسط : غزل

 

چه شد که سر نمیزنی ، به دفتر خیال من ؟
جواب کوتهی بده ، به جزوه ی سوال من

سر مداد قلب من ، شکسته بعد رفتنت
چه شد تعهّدات تو ، به عشق در قبال من

همیشه عین و شین و قاف ، تمام مشق دفترم
اگر که پرورش دهی ، ثمر دهد نهال من

سر کلاس فهم دل ، اگر که شیطنت کنم
خودت بده عزیز جان ، تقاص و گوشمال من

تراش باورم بیا ، که تا تراوشی کند
خیال واژه پرورم ، ز طبع بی مثال من

به پاکن تبسّمی ، خطا و کینه پاک کن
به درس عاشقی تویی ، دلیل اتّصال من


یزدان صلاحی

 


ارسال شده در تاریخ : 4 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 15:14 :: توسط : غزل

 

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

 

لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد

 

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس ، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

 

هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!

 

فاضل نظری

 


ارسال شده در تاریخ : 2 / 1 / 1390برچسب:غزل,فاضل نظری,بهترین شعرها,زیباترین شعرها, :: 15:11 :: توسط : غزل

 

 

این‌روزها سخاوتِ باد صبا کم است
یعنی خبر ز سویِ تو، این‌روزها کم است

 

اینجا کنار پنجره، تنها نشسته‌ام
در کوچه‌ای که عابر دردآشنا کم است

 

من دفتری پر از غزلم نابِ نابِ ناب
چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است

 

بازآ ببین که بی‌تو در این شهر پُرمَلال
احساس، عشق، عاطفه، یا نیست یا کم است

 

اقرار می‌کنم که در اینجا بدون تو
حتّی برای آه‌ کشیدن هوا کم است

 

دل در جوابِ زمزمه‌های «بمانِ» من
می‌گفت می‌روم که در این سینه جا کم است

 

غیر از خدا که‌را بپرستم؟ تورا، تورا
حس می‌کنم برای دلم یک خدا کم است!

 


محمّد سلمانی

 


ارسال شده در تاریخ : 1 / 1 / 1390برچسب:غزل,محمد سلمانی,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,زیباترین غزلها, :: 20:9 :: توسط : غزل

درباره وبلاگ
به وبلاگ شب شعر نو خوش آمدید در این وبلاگ به سلیقه نویسنده بهترین شعر سایت شعرنو روزانه انتخاب میشود و در صورت امکان نقدی گذرا بر آن میشود انتخاب یک شعر از خوبیهای شعر سایر شاعران عزیز که در همان روز شعری بر روی سایت شعر نو دارند کم نخواهد کرد چرا که فقط یک انتخاب و سلیقه است. وانتخاب یک شعر به معنای بی نقص بودن آن و ناقص بودن سایر اشعار همان روز نیست.در صورت تمایل به همکاری پیغام بگذارید. ما را از نظرات ارزشمند خود بی بهره نگذارید. با تشکر
آخرین مطالب
نويسندگان

ورود اعضا: