شب شعر
انتخاب روزانه بهترین شعر
 
 

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموش ام کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم


علیرضا بدیع


ارسال شده در تاریخ : 21 / 1 / 1390برچسب:, :: 8:55 :: توسط : غزل

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پرکنده کسی رفت

شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
 
آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند
وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت
 
از پیش و پس قافله ی عمر میدنیش
گه پیشروی پی شد و گه باز پسی رفت
 
ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم
دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت
 
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت
 
رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد
بیدادگری آمد و فریادرسی رفت
 
این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت

 

هوشنگ ابتهاج


ارسال شده در تاریخ : 20 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 7:54 :: توسط : غزل

در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این کلبه ویرانه ندارد

دل را بکف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد

دربزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست
آن شمع که میسوزد و پروانه ندارد

دل خانه عشقست خدا را به که گویم
کارایشی از عشق کس این خانه ندارد

گفتم مه من! از چه تو در دام نیفتی؟
گفتا چه کنم دام شما دانه ندارد

ای آه مکش زحمت بیهوده که تاثیر
راهی بحریم دل جانانه ندارد

در انجمن عقل فروشان ننهم پای
دیوانه سر صحبت فرزانه ندارد

تا چند کنی قصه ز اسکندر و دارا
ده روزه عمر این همه افسانه ندارد

از شاه و گدا هر که در این میکده ره یافت
جز خون دل خویش به پیمانه ندارد


حسین پژمان بختیاری


ارسال شده در تاریخ : 19 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 5:53 :: توسط : غزل

سکوت، حرف دلت نیست، خاطرت باشد
چرا ضمیر تو برعکس ظاهرت باشد؟

بگوبگو که بدانم چه بر تو می‌گذرد
مخواه چشم من این‌گونه ناظرت باشد

خموش هرچه بمانی لبت گمان نکنم
به چیره‌دستی چشمان ماهرت باشد

چگونه مدّعی مرگ نفرتی ، وقتی
گواه من نگه حیّ و حاظرت باشد؟

پرنده‌ای که به بام تو انس دارد و بس
روا مدار که مرغ مهاجرت باشد

تو کعبه‌ای ، حجرالاسود است قلب تو ، آه
دگر چه جای تمنای زائرت باشد؟

وفا به عشق قدیمت دلیل شد که دلم
هنوز هم که هنوز است، شاعرت باشد

 

حمیدرضا حامدی


ارسال شده در تاریخ : 18 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 6:51 :: توسط : غزل


یک آینه هم تشنه ی خندیدن من نیست
وقتی که کسی منتظر دیدن من نیست

بیگانگی از پرده ی این پنجره پر زد
اما خبری در پس پاییدن من نیست

انگار نه انگار خدا آدممان کرد
در یک نفر اندیشه پرسیدن من نیست 

من غنچه ترین حادثه ی کوچه دردم
افسوس کسی در هوس چیدن من نیست

 هی موجیِ امواج گل واشده ی عشق
چشمی به تماشای پلاسیدن من نیست

بگذار که زنجیر کند شب نفسم را
وقتی نفسی غیرت شوریدن من نیست

آی ، ای دل مجنون شده ام! عابر پاییز!
چیزی به زمستان و به خشکیدن من نیست

 

فرهاد صفریان


ارسال شده در تاریخ : 17 / 1 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 2:50 :: توسط : غزل
درباره وبلاگ
به وبلاگ شب شعر نو خوش آمدید در این وبلاگ به سلیقه نویسنده بهترین شعر سایت شعرنو روزانه انتخاب میشود و در صورت امکان نقدی گذرا بر آن میشود انتخاب یک شعر از خوبیهای شعر سایر شاعران عزیز که در همان روز شعری بر روی سایت شعر نو دارند کم نخواهد کرد چرا که فقط یک انتخاب و سلیقه است. وانتخاب یک شعر به معنای بی نقص بودن آن و ناقص بودن سایر اشعار همان روز نیست.در صورت تمایل به همکاری پیغام بگذارید. ما را از نظرات ارزشمند خود بی بهره نگذارید. با تشکر
آخرین مطالب
نويسندگان

ورود اعضا: