آئینه دار هیچ
چون بید سر به زیرم وچون ابر بی قرار
چون رود ناشکیبم و چون دود بی مدار
در اشتیاق ماندن یک لحظه در'خود'م
رؤیای آذرخشم و رگبار نوبهار
چون کوه دامن از همه ی دشت چیده ام
چون گرد رهسپارم وچون راه ماندگار
از عشق می سرایم و از رفتنی سترگ
احساسم از تلاطم ماندن در اضطرار
آرامش هزار سکوت است با دلم
غوغای بی نهایتم اما در این گذار
در کوچه های منتظرم سایه ای نرست
چون هیچ بی نشانم و چون باد بی دیار
در خود تنیده پیله ی تنهایی ام،ولی
در آرزوی رخصت پرواز از حصار
شور و شکوه عاشقی ام در سر است و،دل
ازلحظه های وسوسه لبریز انزجار
یک هیچ با هزار شگفتی ز هستی ام
یک هستی نشسته در این ره به انتظار
هستی اگرچه هستی خود را ز من گرفت:
آیینه دار هیچم وتمثیل انکسار
سید مهدی موسوی فاخر
هر روز یک شعر زیبا در وبلاگ شب شعرنو
نظرات شما عزیزان: