شب شعر
انتخاب روزانه بهترین شعر
 
 

دست عشق از دامن دل دور باد
می توان آیا به دل دستور داد؟

می توان آیا به دریا حكم كرد
كه دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود ایست؟
باد را فرمود باید ایستاد؟

آنكه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می دانست تیغ تیز را
در كف مستی نمی بایست داد


قیصر امین پور


ارسال شده در تاریخ : 1 / 3 / 1390برچسب:, :: 3:57 :: توسط : غزل

دیدمت چشم تو جا در چشم‌های من گرفت
آتشی یک لحظه آمد در دلم دامن گرفت

آن‌قَدَر بی‌اختیار این اتفاق افتاده که
این گناه تازه‌ی من را خدا گردن گرفت

در دلم چیزی فرو می‌ریزد آیا عشق نیست؟
این‌که در اندام من امروز باریدن گرفت

من که هستم؟ او که نامش را نمی‌دانست و بعد
رفت زیر سایه‌ی یک «مرد» و نام «زن» گرفت

روزهای تیره و تاری که با خود داشتم
با تو اکنون معنی آینده‌ای روشن گرفت

زنده‌ام تا در تنم هُرمِ نفس‌های تو هست
مرگ می‌داند: فقط باید ترا از من گرفت

 

مرحومه نجمه زارع


ارسال شده در تاریخ : 28 / 2 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 3:22 :: توسط : غزل

 

 

چون طفل که از خوردن داروست پریشان
بی دوست پریشانم و با دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی نا چیز من آشفته ی او باد
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
این زن که پری خوست ، پری روست  پریشان

با حوصله ی تنگ و دل تنگ چه سازم
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان


علیرضا بدیع


ارسال شده در تاریخ : 27 / 2 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 8:21 :: توسط : غزل

اندوه تـــو شــــد وارد كاشـــــانه ام امشب
مهمــــان عزیز آمده در خانــه ام امشب

صد شكر خدا را كه نشسته است بشادی
گنـج غمـــــت اندر دل ویرانـه ام امشب

من از نــــگه شــــــمــــع رخـت دیده ندوزم
تا پــاك بســـوزد پـر پروانـــــه ام امشب

بگشـــا لــب افسونگرت ای شــوخ پریچهر
تا شیخ بداند ز چه افسانــه ام امشب

ترســـــــم كه ســــــر كــوی ترا سیل بگیرد
ای بیخـبر از گریـــه مستانـه ام امشب

یك جرعـــــه ی آن مســت كند هر دو جهانرا
چیزیكه لبت ریخت به پیمانه ام امشب

شاید كه شكارم شـــود آن مرغ بهشـــتی
گاهی شـكن دام گهی دانه ام امشب

تا بر ســـــــر مـــن بگـــــذرد آن یار قدیمـی
خاك قـــــدم محـرم و بیگانــه ام امشب

امیـــــــد كه بر خیـــل غمـــش دست بیابد
آه ســــحر و طاقـت مـــردانه ام امشب

از من بگریـــزیــد كه می خـورده ام امـــروز
با مـن منشــینید كه دیوانـه ام امشب

بی حاصـلم از عــــمر گرانمایه فروغی
گر جــان نــرود در پی جانانه ام امشب

فروغی بسطامی


ارسال شده در تاریخ : 25 / 2 / 1390برچسب:غزل,بهترین شعرها,زیباترین شعرها,بهترین غزلها, :: 10:19 :: توسط : غزل

 

شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد

نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد

چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
 
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد

برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد

 

 

نجمه زارع


ارسال شده در تاریخ : 25 / 2 / 1390برچسب:, :: 3:20 :: توسط : غزل
درباره وبلاگ
به وبلاگ شب شعر نو خوش آمدید در این وبلاگ به سلیقه نویسنده بهترین شعر سایت شعرنو روزانه انتخاب میشود و در صورت امکان نقدی گذرا بر آن میشود انتخاب یک شعر از خوبیهای شعر سایر شاعران عزیز که در همان روز شعری بر روی سایت شعر نو دارند کم نخواهد کرد چرا که فقط یک انتخاب و سلیقه است. وانتخاب یک شعر به معنای بی نقص بودن آن و ناقص بودن سایر اشعار همان روز نیست.در صورت تمایل به همکاری پیغام بگذارید. ما را از نظرات ارزشمند خود بی بهره نگذارید. با تشکر
آخرین مطالب
نويسندگان

ورود اعضا: